سلام علیکم.مسابقه ی به سوی حسین افتتاح گردید. (انشاالله به بزرگ ترین بانک احادیث تبدیل خواهدشد این مطلب)
جوایز مسابقه:
1.ثواب بیشتر در آخرت
2.خوش حال کردن مولا
خوب همه ی ما میدونیم الان سایت هاوبرنامه های زیادی برای پخش جک تلاش میکنند وجک ارسال میکنند
وحالا با خنداندن مردم مسلمان ودیگر مذهب ها ثواب بسیاری میبرند ولی الان در این وبلاگ تلاش میشود به جای
مطالب شیرین وخنده دار احادیث را در خدمت مردم گذاشت.یعنی هرکس میتواند احادیثی که میبیند وفکر میکند به در مردم میخورد را ارسال کند.وپس از تایید سایت در خدمت مردم قرار گیرد.برای ادامه به ادامه مطلب بروید
قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلْیٍّ علیه السلام :
[ دََخَلْتُ عَلی رَسُولِ اللهِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ أُبَیُّ بْنُ کَعبٍ
فَقاَل لی رَسوُلُ اللهِ (ص) : مَرْحَباً بِکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ ؟ یا زَیْنَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَیْنَ ! اَحَدٌ غَیْرِکَ ؟! قالَ یا اُبَیُّ وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبیًّا اِنَّ الْحُسَیْنَ بْنِ عَلیٍّ فِی السَّماءِ اَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْاَرْضِ وَ اِنَّهُ لَمَکْتوبٌ عَنْ یَمینِ عَرْشِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ :مّصباحُ هدیً وَ سَفینهُ النِجاةٍ وَ امامُ خیرٍ و یُمْنٍ و عِزَّ وَ فخرٍ و علمٍ وذُخْرٍ...]
امام حسین علیه السلام فرمود: « من به نزد رسول خدا (ص) رفتم در حالی که ابی بن کعب در خدمت ایشان بود. پیامبر خدا فرمود :« آفرین بر تو ای اباعبدالله ! ای زیور آسمانها و زمینها ! ابی به آن حضرت عرض کرد : چگونه کسی جز شما می تواند زیور آسمانها و زمینها باشد؟ فرمود : ای ابی سوگند به آن که مرا بحق پیامبری برانگیخت حسین بن علی در آسمان عظمت فزونتری دارد تا در زمین و درسمت راست عرش خدای عزیز و شکوهمند نوشته شده است : [ حسین ] چراغ هدایت و کشتی نجات است پیشوای نیکی و برکت و شکوه و فخر و علم و تقواست ...
عیون اخبار الرضا / 1/59- 60
روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه» میگذشت، دید خطیب مردم را موعظه میکند. ایستاد و به سخنانش گوش داد. او میگفت: جعفربن محمد عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان، در صورتی که آنچه از بندگان انجام میدهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر این که در روز قیامت شیطان در آتش میسوزد و حال آن که شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمیکند.
دیگر این که خداوند موجود است؛ ولی نمیشود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر موجودی دیدنی است.
آنگاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد.
خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟
بهلول گفت: علت را از خود وی سوال کنید. او میگوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم.
او میگوید: جنس از هم جنس خود متاثر نمیشود و عذاب نمیبیند وقتی انسان از خاک است چرا باید از همجنس خود متاثر و ناراحت شود؟
او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس میکند دیده میشود؟! این را گفت و از نزد خلیفه رفت.
بانگ اذان مرا از خواب بلند کرد.درد زانووان مرا فرا گرفت ونتواستم بلند شوم تا وضو بگیرم.مادر تا مرا بدید قلبش را بگرفت وبا ناراحتی تمام مرا در عاقوش گرفت وبگوفت:«فرزندم چه اتفاقی افتاده است»سری را تکان دادم ودیوار را تکیه قرار دادم تا لبند گردم.
وضو گرفتم ونماز خواندم.ودر همان بخسبیدم.صبح که بلند گشم ساعت9 بود.چهار ساعت بگذشت.
عمر خود را کوتاه بدیدم وبلند گشتم وباری دیگر وضو بگرفتم وچند نما مستحبی بخواندم.
نماز تمامگشت.باری دیگر ساعت را در بر گرفتم.دیدم1 ساعت از عمر بگذشت باز نماز خاندم وبعدنماز
1جز قرآن در ذهن گنجاندم.دیدم چشمهایم سوسو میزند مادرمخ وسبیده بود بیدارش نکردم.
نمیدانم چه شد که دلم به من بگفت اشهد بخوان.خواندم .چیزی دیگر بگوفت مادر را ببوس
وخداحافظی بکن خداحافظی کردم ومادرم را بوسیدم.
ودیگر تاریکی.
....................................
پ.ن.زمان را گرامی بدارید واز کار های بیهوده در این دنیا پرهیز کنید تا در آخرت پشیمان نشوید.
کار های خوب را قبل از کار های دیگر بگذارید یعنی نماز را قبل از هر کاری بخوانید.
نگوید بعد آن کار یا آن کار زیرا با توجه به داستان بالا میتوان گفت که خدای نکرده الان وقت شما باشد.
هیچ کس از آینده ی خود خبری ندارد.که کار نیک را به فردا باکند.شاید دیگر وقت نوشد.